نقش حکیمان جندیشاپور در انتقال حکمت دنیای باستانبه عالم اسلامی
جندیشاپور به عنوان یکی از مراکز علمیِ عهد باستان، جدا از تدریس، پرورش دانشمند و تألیف کتاب، مرکزی برای جمعآوری و بایگانی منابع علمی (پزشکی، فلسفی، نجوم)، دنیای باستان بود. یکی از رشتههایی که در این دانشگاه در عهد خسرو انوشیروان تأسیس شد، حکمت و فلسفه بود.
چکیده
جندیشاپور به عنوان یکی از مراکز علمیِ عهد باستان، جدا از تدریس، پرورش دانشمند و تألیف کتاب، مرکزی برای جمعآوری و بایگانی منابع علمی (پزشکی، فلسفی، نجوم)، دنیای باستان بود. یکی از رشتههایی که در این دانشگاه در عهد خسرو انوشیروان تأسیس شد، حکمت و فلسفه بود. وی ضمن جمعآوری متون فلسفی از هند و روم، مدام جلسات بحث و مناظره با حکیمانِ ایرانی و هندی و یونانی داشتند. این عوامل باعث آشنایی پرورشیافتگانِ جندیشاپور با حکمت و به تدریج سرآمدی آنها در این علم شد. به طوریکه با ورود اسلام به ایران، پرورشیافتگان جندیشاپور مانند: خاندان بختیشوع، خاندان نوبخت و یوحنا بن ماسویه با تدریس، تألیف و ترجمهی متون فلسفی، نقش زیادی در انتقال حکمت دنیای باستان به عالم اسلامی داشتند. در این مقاله با استناد به منابع و روش توصیفی- تحلیلی تلاش شده است بهنقش حکیمان جندیشاپور در انتقال حکمتِ دنیای باستان به عالم اسلامی پرداخته شود.
واژگان کلیدی: حکیمان، جندیشاپور، دنیای باستان، عالم اسلامی.
مقدمه
اگر چه دانشگاه جندیشاپور در زمان شاپور اول تأسیس شد و پادشاهانی مانند شاپور دوم نیز برای توسعهی آن تلاش کردند، ولی اوج شکوفایی این مرکز در عهد خسرو انوشیروان بود. این پادشاه میخواست همچنانکه تیسفون در جهان سیاست، مهمترین مرکز شرق شده بود؛ دانشگاه جندی شاپور، در جهان دانش و فرهنگ به پایگاهی بالاتر از آن برسد. سرانجام تلاش¬هایخسرو انوشیروان در این راستا به بار نشست و زمینه برای تحولات بزرگ علمی و شکوفایی فرهنگ و تمدن ایران آماده گشت؛ ولی چون در تحولات علمی و فرهنگی پیوسته عنصر «زمان» یکی از عوامل اصلی است، از این رو جنبش فرهنگی ایران سالها بعد نتیجه داد و تمدن اسلامی آنرا در خود جذب و تکمیل نمود (محمدی ملایری، 1333: 243). در واقع نهضت ترجمه و جنبش فرهنگی ایرانیان از زمان خسروانوشیروان شروع شده و در عهد عباسی بذر یا نهالی که در این دوره کاشته شده بود، ثمر داد و به اوج باروری خود رسید. در این دوره برای تدریس فلسفه و حکمت در جندیشاپور و ترجمهی متون فلسفی و حکمت، از هند و روم تلاشهای زیادی انجام شد.با ورود اسلام به ایران نیز پرورشیافتگان جندیشاپور به دلیل آشنایی با حکمت و متون فلسفی، اقدام به تألیف و ترجمهی کتابهای فلسفی کردند. ضمن اینکه پرورشیافتگان جندیشاپور با تدریس فلسفه نیز عامل انتقال تجربیات فلسفی پیشینیان به عالم اسلامی شدند.
اقدامات خسرو انوشیروان برای توسعهی فلسفه و حکمت در جندیشاپور
خسرو انوشیروان که در منابع بهعنوان «شاهِ خردمند» (ثعالبی، 1368: 290)، «شاهِ دانشدوست » (فردوسی، 1385: 1261)، «دوستدار ادب و صاحب نظر دقیق فلسفهی یونان» (وینتر و دیگناس، 1386: 217؛ به نقل از آگاثیاس)، معرفی شده است، برای توسعهی فلسفه و حکمت در جندیشاپور تلاش زیادی انجام داد. علاقهی وی به فلسفه و دانش باعث شد که وی در صدد جمعآوری متنهای گوناگون علمی در زمینه فلسفه و حکمت از روم و هند برآید (ابن مسکویه رازی، 1369: 181؛ ثعالبی، 1368: 406). به همین منظور، او گروهی از دانشمندان ایرانی را، همراه با برزویه طبیب، به هندوستان فرستاد تا ضمن آموزش شیوههای درمانی هند، کتابهای علمی هندی را به ایران آورند (نصرالله منشی، 1383: 55- 42؛ ثعالبی، 1368: 406؛ محمدی ملایری، 1333: 190- 188). انوشیروان از برزویه می-خواهد که علاوه بر کتاب کلیله و دمنه، دیگر کتاب¬های هندی را نیز به ایران انتقال دهد: «میخواهم... که دیگر کتب هندوان بدان مضموم گردد» (نصراله منشی، 1383: 30). برزویه نیز از کتابهای متعدد هندی نسخه برداری کرد:«هندو... کتابها بدو داد. و برزویه روزگار دراز با هراس تمام در نبشتن آن مشغول گردانید... و از این کتاب و دیگر کتب هندوان نسخت گرفت» (همان: 34). بدین ترتیب برزویه در این سفر، کتابهای بسیاری با خود میآورد:«به وقت بازگشتن کتابها آوردم که یکی از این کتابها کلیله و دمنه است» (همان: 58). جدا از اینکه خود کتاب کلیله و دمنه پُر است از حکمت و تدبیر و فلسفه و دانایی؛برزویه طبیب در هند با فیلسوفان و علمای هندی نیز دیدار و مشورت داشته است: «و برزویه با نشاط تمام روی بدین مهم آورد، و چون بمقصد پیوست گرد درگاه پادشاه و مجلسهای علما و اشراف و محافل سوقه و اوساط می گشت و از حال نزدیکان رای و مشاهیر شهر و فلاسفه می پرسید، و بهر موضع اختلافی میساخت» (نصراله منشی، 1383: 16).بنابراین نسخه برداری از کتب فلسفی هند نیز دور از ذهن نمیباشد، چنانکه نجمآبادی در کتاب خود به این موضوع اشاره داشته است و میگوید: «برزویه به ترجمه کتابهای فلاسفه هند میپرداخت» (نجمآبادی، 1371: 340).
همچنین او گذشته از مطالعهی کتابهای علمی و فلسفی، خود در انجمنهای مناظره و مباحثهی علمی حضور مییافت و با دانشمندان و حکیمان گفت و گو میکرد (کریستین سن، 1367: 574- 484؛ ممتحن، 1354: 172- 133). خسرو در اثر همین انجمنهای مناظره و نشست و برخواست با فلاسفه و حکما، به قول فردوسی «بر آن فیلسوفان سرافراز گشت» (فردوسی، 1385: 1262).علاقهمندی وی به حکمت و فلسفه چنان بود که حتی یونانیان وی را شاگرد افلاطون میانگاشتند (ممتحن، 1354: 137). به گزارش آگاثیاس، همروزگار با خسرو انوشیروان، اورانیوس پزشک و فیلسوف سوریهای، فلسفه را به خسرو انوشیروان آموخت، و پادشاه، وی را دربارهی پرسشهایی چون «آفرینش، آغاز و پایان جهان، چیستی خداوند، مادهی نخستین و...» به مناظره با موبدان وامیداشت، و خود وی هم در این گفتو گوها حضور مییافت و علاقهی زیادی به آموختن استدلالهای آنها نشان میداد (ویسهوفر، 1377: 264).
پولس ایرانی (مرگ: 561م.)، فیلسوف و منطقدان نسطوری همروزگار با خسرو انوشیروان و از دیگر استادان فلسفهی او، احتمالاً متنهای فلسفی یونانی را برای خسرو انوشیروان به پهلوی ترجمه کرده است (تفضلی، 1376: 159؛ کریمی زنجانی اصل، 1385: 66؛ جلیلیان، 1392: 88). پولس کتابی به نام «مقدمهی منطق ارسطو» به زبان سُریانی برای خسرو انوشیروان نوشت (مجتبائی، 1366: 25- 24؛ کریمی زنجانی اصل، 1385: 67؛ سلیمان-حشمت، 1379: 807)، که امروزه یک نسخهی خطی آن در کتابخانهی موزهی انگلستان نگهداری میشود (اولیری، 1375: 109؛ سلیمان،حشمت، 1379: 807)، و محتوای آن بهترین گواه وجود نیرومند فلسفی و اندیشهی استدلالی در این دورهی ساسانیان است (کریمی زنجانی اصل، 1385: 67). در مقدمهی این کتاب، پولُس به خسرو انوشیروان میگوید: «فلسفه که معرفت حقیقی دربارهی همهی چیزهاست، در ذات شما وجود دارد» (ویسهوفر، 1377: 264).
بیشک حضور فیلسوفان و حکیمان نوافلاطونی، پس از بسته شدن آکادمی آتن و پناهنده شدن به دربار خسرو انوشیروان نیز در نوع نگاه و دیدگاه وی به فلسفه و افزودهتر شدن دانش او در زمینهی فلسفه و حکمت، مؤثر بوده است. بهطوری گفته میشود پریسکیانوس کتابی به نام «پاسخهای پریسکیانوسِ فیلسوف به پرسشهای خسرو پادشاه ایران» نوشت که اکنون نسخهی دستنویس آن در کتابخانهی Saint Germain در پاریس وجود دارد (تفضلی، 1376: 160؛ جلیلیان، 1392: 89). همچنین ابنالندیم در الفهرست، از کتابی با عنوان «دربارهی سؤالاتی که شاه روم به انوشیروان به دست بقراط رومی فرستاد» و کتابی به نام «فرستادن ملک روم فیلسوفانی را نزد شاه ایران و سؤالاتی از حکمت» یاد کرده است (ابنندیم، 1366: 384).
بر همین اساس است که سعید نفیسی معتقد است که «انوشروان به فلسفه و حکمت یونان احاطه داشته و ذوق سرشار او را در فهم حکمت از سؤالهای او از هفت حکیم یونانی به وضوح میتوان دریافت» (نفیسی، 1312: 39).علاوه بر این، گفته میشود که متنهای فلسفی یونانی زیادی را برای خسرو انوشیروان به پهلوی ترجمه کرده بودند که نتیجهی آن آشنایی او با فلسفهی ارسطو و افلاطون بوده است (وینتر و دیگناس، 1386: 218؛ تفضلی، 1376: 160)، در مجموع کتابهای علمی و فلسفی مکاتب هلنیستی و نوافلاطونی (آثار افلاطون، ارسطو، بطلیموس و...)، با پشتیبانی خسرو انوشیروان و دیگر پادشاهان دانشدوست ساسانی به پهلوی ترجمه شدند و بعدها به عربی ترجمه و به عالم اسلامی انتقال یافتند (نیناگارسویان، 1387: 696).شهرت انوشیروان در فلسفه و حکمت به گونهای بوده است که حتی فیلسوفان و دانشمندان مشهور ایرانی چون سهروردی و غزالی نیز او را حکیم دانستهاند (دباشی، 1369: 335)، میرخواند نیز با نقل اشعاری به حکیم بودن او اشاره کرده است (میرخواند، 1385: 933).
یکی دیگر از اقدامات خسرو انوشیروان برای توسعهی فلسفه و حکمت در جندی شاپور، الزامی کردن تدریس فلسفه و حکمت و نجوم در دانشگاه جندی شاپور بود (زرینکوب، 1376: 546). بنابر موارد فوق، میتوان گفت، انوشیروان با اقداماتی که در زمینهی فلسفه و حکمت در کشور صورت داد، باعث شد تا «افکار روشنفکران ایرانی بازتر شود» (گیرشمن، 1349: 407)، و جندیشاپور به یک مرکز بزرگ علمی و فلسفی تبدیل شود که حتی در قلمرو بیزانس هم نظیر نداشت (زرینکوب، 1376: 546)، و به دنبال آن نخبگانی که در جندیشاپور مشغول به تحقیق و تفحص بودند با فلسفه و حکمت آشنا و آگاه شوند و حاصل تجربیات پیشینیان را با تألیف و ترجمهی کتاب به نسلهای بعد از خود، در قرون نخستین اسلامی منتقل کنند.
نقش حکیمان جندیشاپور در انتقال حکمتِ دنیای باستان به عالم اسلامی
چنانکه ذکر شد، در سدهی ششم میلادی تلاشهای زیادی برای توسعهی فلسفه در جندیشاپور انجام شد. در این دوره در جندیشاپور فلسفه و حکمت تدریس میشد و کتابهایی در زمینهی فلسفه و حکمت تألیف و ترجمه شد. با ورود اسلام به ایران نیز حکیمان جندیشاپور عامل انتقال تجربیات نیاکان خود به عالم اسلامی شدند. شاهد این گفته آن است که در سال 171ه.ق. یحیی بن خالد برمکی، برای این که اعتماد خلیفه را به بُختیشوع به دست آورد، هیئتی از پزشکان بغداد، همچون ابوقریش، عبدالله طیفوری، داودبن سرافیون، و سرجیوس را به دربار خواند، تا پیشروی خلیفه، دانش و آگاهیهای بُختیَشوع را بیآزمایند. ابوقریش عیسی در همان آغاز به خلیفه یادآور شد که بُختیَشوع و پدران وی همه از مردان منطق و مناظره و آگاه به فلسفهاند، و نمیتوان به سادگی با آنها به مناظره و مباحثهی علمی پرداخت (ابن ابی اصیبعه، 1349: 324). این سخن آشکارا پیشینهی دانش منطق و فلسفه و حکمت را در جندیشاپور و آشنایی پزشکان جندیشاپوری را با فلسفه و منطق، که لابد پیشینهی آن به روزگار ساسانیان میرسیده است، نشان میدهد (جلیلیان، 1392: 91). چراکه بنا بر گفتهی ابن ابی اصیبعه بختیشوع و پدران وی آگاه به فلسفه و منطق بودهاند، که طبق سیستم طبقاتی جامعهی عصر ساسانی، فرزندان تجارب پدران را به ارث میبردند و به نسلهای بعدی منتقل میکردند. چنانکه جبرائیل بن بختیشوع نیز همانند پدران خود به فلسفه و منطق آشنا و حتی میتوان گفت صاحب نظر بوده است، زیرا کتابهایی با عناوین: «رساله الی مأمون یأمره بما اجتمعت علیه فلاسفه الروم و الفرس» و «کتاب مدخل الی صناعه المنطق» (ابن ابی اصیبعه، 1349: 350؛ ابنجلجل، 1349: 135؛ آذرنوش، 1374: 604)، داشته است؛ که حاکی از تسلط وی به فلسفه بوده است. علاوه بر اینها، جبرائیل بن عبیدالله بن بُختیشوع بن جبرائیل نیزکتابی به نام «مطابقت میان اقوال انبیا و فلاسفه» (قفطی، 1371: 208)، نوشت که خود، علاقه و صاحب نظر بودن او در فلسفه را نشان می دهد.
یکی دیگر از حکیمانِ جندی شاپور،که در دانش دوستی منصور عباسی نیز نقش داشت، ابوایوب موریانی می باشد. وی در اواخر عهد امویان تا عهد منصور عباسی می زیسته، در طب، فلسفه، حکمت و حساب، صاحبنظر بوده است )جهشیاری، 1357: 65). این موضوع، به وضوح بیانگر آن است که وی با دانشگاه جندی شاپور و کتابخانه ی آن در ارتباط بوده است، وگرنه بدون وجود کتاب و کتابخانه و دانشگاه، نمی توان حتی از حساب و طب و فلسفه و نجوم نام برد، چه رسد به اینکه مدعی صاحب نظر بودن در این علوم باشی. ابوایوب موریانی وزیر و مشاور منصور عباسی بود. جایگاه و نفوذ ابوایوب بر منصور به گونه ای بود که مردم می-گفتند او منصور را سحر و جادو کرده است، زیرا منصور او را تام الاختیار در تمام امور دیوانی کرده بود (همان: 68- 66).در طول تاریخ وزیران همواره نماد خردمندی بوده اند، به ویژه در گذشته های دور همیشه شاه و وزیر خردمند و حکیمش، ترکیبی می شدند از ایده ی شاه/فیلسوف افلاطون (افلاطون، 1353، کتاب پنجم: 273). اصولاً وزیر می بایست جامع علوم و در یک کلام حکیم می بود وگرنه به مقام وزارت نمی توانست نائل شود. ابوایوب موریانی نیز از این واقعیت تاریخی مستثنی نبود. او به گفته¬ی خود، جز فقه در همه ی دانشهای دیگر نظر کرده و چیزی اندوخته بود و بهویژه در ادب و فلسفه و حکمت و کیمیا و طب و نجوم و حساب و سحر دست داشت )جهشیاری، 1357: 65). با توجه به نفوذی که ابوایوب در منصور عباسی داشت و مدام طرف شور او قرار می گرفت، تأثیر ابوایوب موریانی در دانش دوستی منصور عباسی دور از ذهن نمی باشد.
بنابراین پرورش یافتگان جندی شاپور از آغاز پیدایش فلسفه ی اسلامی، در ساخت آن نقش بسیار مهمی داشتند و ایران زادگاه و پهنه ی بزرگ این جنبه از فرهنگ اسلامی در همه ی تاریخ شد. جدا از آشنایی و صاحب نظر بودن ابوایوب موریانی و خاندان بختیشوع در فلسفه و حکمت و انتقال تجربیات پیشینیان خود به عالم اسلامی، خاندان نوبخت نیز نقش زیادی در توسعه و رشد فلسفه و حکمت اسلامی داشتند.
بنابر گفته ی قفطی خاندان نوبخت «همه از دانشمندان بودند و در علوم قدیمه مشارکتی تمام داشته و صاحب اندیشه ای صالح و آنان را در علوم اوایل دستی توانا بود» (قفطی، 1371: 227). منظور از علوم اوایل، دانستن ریاضی، هندسه، هیأت، نجوم، طب، فلسفه، حکمت، منطق، علم اخلاق، مکانیک، ادبیات و موسیقی بود (همان: 31). آنان که بنا بر گفته ی ابن ندیم، بیشتر از مترجمین متن های پهلوی به عربی بودند (ابن ندیم، 1366: 446)، بسیاری از متن های فلسفی دوره ی ساسانیان چه آنها که به زبان پهلوی نوشته شده بودند، و یا از یونانی و سُریانی به پهلوی ترجمه شده بودند را به عربی ترجمه کردند و این متن های فلسفی را باید بخش مهمی در شکل گیری فلسفه ی اسلامی شناخت (ابن ندیم، 1366: 274؛ کاهن ، 1363: 366- 365؛ جلیلیان، 1392: 91). برخی از افراد خاندان نوبخت، مانند حسن بن موسی نوبختی، که خود «متکلم و فیلسوف» بود، مترجمان را تشویق به ترجمه ی کتاب های فلسفه می کرد. «در منزلش گروهی از مترجمان برای ترجمه کتابهای فلسفه جمع می شدند، مانند ابوعثمان، و اسحاق، و ثابت، و دیگران... حسن بجمع آوری کتاب علاقمند بود، و چیزهای بسیاری را نسخه برداری کرده، و در کلام و فلسفه و غیره تألیفات و تصنیفاتی داشت» (ابن ندیم، 1366: 331- 332). با توجه به شواهد فوق می توان ادعا کرد که خاندان نوبخت از طریق جلساتی که با مترجمان و تشویق آنان به ترجمه ی کتاب های فلسفی و ترجمه و تألیف کتاب های فلسفی، به فلسفه ی اسلامی نیز خدمت شایانی کرده اند. این موضوع را شواهد و منابع دیگری نیز تأیید می کند و آن این است که در کتاب «الیاقوت فی علم کلام»، آمده است که بنی نوبخت با اطلاع و شناختی که از کتاب های فلسفی داشتند، آنها را به عربی ترجمه کردند (ابن نوبخت، 1413ه.ق: 11). همچنین، در کتاب تهذیب المقال آمده است: «آل نوبخت مع اشتهارهم بالفلسفة والکلام والنجوم خاصة والفلکیات والهندسة والحساب ونقل الکتب، ومع مکانتهم وجلاله» (أبطحی، 1417ه.ق: 2/196).
بنابراین می توان گفت چند تن از افراد خاندان نوبخت در فلسفه و حکمت دستی توانا داشته اند که یکی از آنها حسن بن موسی نوبختی بوده است که ضمن تلاشهای وی برای ترجمه ی کتاب های فلسفی، کتاب های زیادی نیز در فلسفه و حکمت تألیف کرده است. کتاب هایی مانند: کتاب الرد علی اصحاب التناسخ، کتاب التوحید و حدث العلل، کتاب اختصارالکون و الفساد لارسطالیس (ابن ندیم، 1366: 332)، همگی گواه بر تسلط و پیشرو بودن حسن بن موسی نوبختی در فلسفه و حکمت می باشد. عنوان کتاب های او بیانگر آن است که وی با کتابهای حکمتی قدیم آشنا و کتابهای ارسطو را مطالعه کرده است که به خلاصه ی آنها پرداخته است. تسلط او به فلسفه به حدی بوده است که در رّد بعضی از آراء فلاسفه و اهل منطق نیز کتاب تألیف کرده است (اقبال، 1311: 128).
یکی دیگر از فیلسوفان جندی شاپور که در فلسفه و حکمت به عالم اسلامی خدمت کرد و عامل انتقال تجربیات فلسفی و حِکمی پیشینیان به عالم اسلامی بود، یوحنا بن ماسویه می باشد. وی که بیشتر در پزشکی مشهور می باشد، در فلسفه نیز سرآمد فیلسوفان زمانه ی خود بوده است، چرا که یوحنا استاد فلسفه و حکمت بوده است و در مجلس درس خود، فلسفه و حکمت و طبیعیات تدریس می کرده است (مؤذن جامی، 1377: 564)، و شاگردان او در رشته منطق و فلسفه و فهم آثار جالینوس در میان تمام دانشجویان ممتاز و مشهور بودند (ابن ابی اصیبعه، 1349: 437؛ ابن العبری، 1364: 194؛ الگود، 1371: 112).علاوه بر این، یوحنا مترجم توانایی بود که بسیاری از کتاب های فلسفی را در نهایت امانت ترجمه کرده است (قفطی، 1371: 513؛ ابن العبری، 1364: 190؛ ابن¬جلجل، 1349: 137). همچنین او کتابهای با عنوان: «کتاب السرالکامل»، «کتاب الجوهر» و «کتاب البرهان فی المنطق» (قفطی، 1371، 514- 513؛ مؤذن زاده، 1377: 566- 564؛ جلیلیان، 1392: 156- 155)، تألیف کرده است.
بنابر شواهد فوق می توان گفت اینکه گفته می شود ایرانیان از آغاز پیدایش فلسفه ی اسلامی، در ساخت آن، پیدایش زبان فلسفی آن و در بالندگی آن نقش مهمی داشتند (کاهن، 1363: 366- 365)، بر اساس مستندات فوق بوده است و پرورش یافتگان جندی شاپور سهم بسیار زیادی در آن داشته اند. آنان تجربیات پیشینیان خود را در زمینه ی فلسفه به عالم اسلامی انتقال دادند، چرا که چنانکه ذکر شد، ایرانیان از دیرباز با فلسفه ی یونانیان آشنا بودند و در زمان خسرو انوشیروان که علاقه ی شدیدی به فلسفه ی یونانی داشت، بسیاری از متن های فلسفی یونانی را برای او به پهلوی ترجمه کرده بودند، و او با فلسفه ی ارسطو و افلاطون آشنایی شگفت انگیزی داشته است (وینتر و دیگناس، 1386: 218- 217؛ تفضلی، 1376: 160- 159). در واقع بسیاری از کتب فلسفی یونانیان که در عصر ساسانی به پهلوی ترجمه شده بود، در دوران اسلامی به وسیله ی خاندان بختیشوع و خاندان نوبخت و یوحنا بن ماسویه و دیگر دبیران ایرانی به عربی برگردان شد و در اختیار مسلمین قرار گرفت. بنابراین، حکیمانِ جندی شاپور با قبول آئین اسلام، از راه ترجمه و تألیف کتاب و تشویق فضلا و دانشمندان به فلسفه ی اسلامی خدمت قابل توجهی کردند. در همین راستا ابوریحان بیرونی می گوید: «علمای ایرانی در قرون اولای اسلام هر چه داشتند از گذشتگان خویش بدانها رسیده بود و معارف قدیم خویش را در لباس تمدن اسلامی بروز دادند. پس میراث علمی ایرانیان نصیب جامعه اسلامی و بدینوسیله نصیب جامعه ی بشری گردید» (بیرونی، 1393: فز). در واقع نخبگان خوزستان، حاصل زحمات و تجربیات پیشینیان و تمدن های کهن را با تجربیات خود از فلسفه و حکمت، تلفیق کرده و آن را به عالم اسلامی منتقل کردند.
نتیجه گیری
دانشگاه جندی شاپور در دنیای باستان مرکزی مهم برای گردهمآیی حکیمان و دانشمندان و بایگانی منابع علمی آن روزگار بود. اوج درخشش این مرکز در زمان خسرو انوشیروان بود که تلاش زیادی برای توسعه ی آن انجام داد. در حقیقت جنبش علمی - فرهنگی ایرانیان در این دوره رخ داد. خسرو انوشیروان که نمادِ یک «شاه/فیلسوف» بود، احترام زیادی برای حکما و دانشمندان قائل بود و مدام با آنها جلسه¬ی بحث و مناظره داشتند. وی ضمن اینکه تدریس حکمت و فلسفه را در جندی شاپور الزامی کرده بود؛ به جمع آوری کتابهایی فلسفی و بایگانی آنها در جندی شاپور نیز توجه خاصی داشت. چنانکه بدین منظور برزویه طبیب را برای آوردن کتاب کلیله و دمنه که سرشار از تدبیر و حکمت و کیاست است و دیگر منابع هندی، به هندوستان فرستاد. نتیجه ی این تلاش ها آشنایی پرورش یافتگان جندی شاپور با حکمت و فلسفه و به تدریج سرآمدی آنها در این شاخه از علم شد. به طوری که با ورود اسلام به ایران، حکیمان جندی شاپور که هرکدام در چند رشته (پزشکی، فلسفه، حکمت، ریاضی، نجوم)، استاد و صاحب نظر بودند، در خدمت مسلمین قرار گرفتند و با ترجمه متون بایگانی شده در جندی شاپور و تألیف کتاب های فلسفی و پرورش شاگردانِ حکیم نقش زیادی در انتقال حکمت و فلسفه ی دنیای باستان به عالم اسلامی داشتند. افرادی از خاندان بختیشوع، خاندان نوبخت و یوحنا بن ماسویه در این زمینه فعال بودند و برخی از آنها مانند: حسن بن موسی نوبختی که خود فیلسوف بود، با هزینه ی شخصی و در منزل خود، عامل ترجمه ی بسیاری از کتاب های فلسفی بود و یوحنا بن ماسویه نیز ضمن ترجمه ی متون فلسفی، شاگردانِ حکیم زیادی را پرورش دادند.
منابع
ابن العبری، غریغوریوس ابوالفرج اهرن، (1377)،تاریخ مختصرالدّول، ترجمه ی محمدعلی تاج پور و حشمت الله ریاضی، تهران: انتشارات اطلاعات.
ابن ابی اُصیبعه، (1349)، عیون الانباء فی طبقات الاطباء، ج1، به کوشش سیدجعفر غضبانو محمود نجم آبادی، تهران: انتشارات دانشگاه تهران.
ابن جلجل، سلیمان بن حسان الاندلسی، (1349)،طبقات الاطباء و الحکما، ترجمه و تعلیقات از سید محمدکاظم امام، تهران: انتشارات دانشگاه تهران.
ابن مسکویه رازی، احمدبن محمد، (1369)،تجارب الامم، ترجمه علینقی منزوی، تهران: توس.
ابن ندیم، محمدبن اسحاق ، (1366)،الفهرست، ترجمه محمدرضا تجدد، تهران: انتشارات امیرکبیر.
أبطحی، سید محمدعلی، (1417ه.ق)،تهذیب المقال، قم: مؤلف.
ابن نوبخت، ابواسحاق ابراهیم، (1413ه.ق)،الیاقوت فی علم الکلام، تحقیق علی اکبر ضیائی، قم: آیت الله مرعشی نجفی.
افلاطون، (1353)،جمهوری، ترجمه محمدحسن لطفی، تهران: ابن¬سینا.
اقبال، عباس، (1345)،خاندان نوبختی، تهران: زبان و فرهنگ ایران.
انگلبرت وینتر \ بئاته دیگناس، (1386)،روم و ایران / دو قدرت جهانی در کشاکش و همزیستی، ترجمه کیکاووس جهانداری، تهران: نشر الوان.
الگود، سیریل، (1371)،تاریخ پزشکی ایران و سرزمین¬های خلافت شرقی، ترجمه دکتر باهر فرقانی، تهران: امیرکبیر.
بیرونی، ابوریحان، (1393)،التفهیم لِأَوائل صناعه التنجیم، با تجدید نظر و تعلیقات و مقدمه جلال الدین همایی، تهران: انتشارات انجمن ملی ایران.
تفضلی، احمد، (1376): تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام، به کوشش ژاله آموزگار، تهران: انتشارات سخن.
ثعالبی، ابومنصور عبدالملک بن محمد، (1368)،تاریخ ثعالبی (غرر الخبار ملوک الفرس و سیرهم)، ترجمه محمد فضائلی، تهران: نقره.
جلیلیان، شهرام، (1392)،تاریخ جندی شاپور، اهواز: دانشگاه علوم پزشکی جُندی¬شاپور اهواز.
جهشیاری، ابوعبدالله محمدبن عبدوس، (1354)، کتابُ الوزراء و الکُتاب، ترجمه¬ی ابوالفضل طباطبائی، تهران: انتشارات دنیای کتاب.
دباشی، حمید، (1369): «فرهنگ سیاسی «شاهنامه»: اندیشه سیاسی فیلسوف/پادشاه در سلطنت خسرو انوشروان»، ایران شناسی، سال دوم، ش 9، صص 331-341.
زرین کوب، عبدالحسین، (1376)، «افول یک عصر درخشان»، ایران شناسی، شماره 3، سال نهم، صص 542-556.
سلیمانی حشمت، رضا، (1379)، «پولس فارسی»، دانشنامه ی جهان اسلام، زیر نظر غلامعلی حداد عادل، تهران: مرکز دایره المعارف بزرگ اسلامی، ج5، ص809- 807.
فردوسی، ابوالقاسم، (1385)، شاهنامه فردوسی، بر اساس نسخه ژول مُل، به کوشش عبدالله اکبریان راد، تهران: الهام.
قفطی، ابوالحسن علی بن یوسف بن ابراهیم (1371)، تاریخ الحکما، به کوشش بهین دارائی، تهران: انتشارات دانشگاه تهران.
کاهن، کلود، (1363)،«فلسفه و جهان شناسی»، تاریخ ایران از اسلام تا سلاجقه، جلد چهارم، پژوهش دانشگاه کیمبریج، گردآورنده ریچارد نلسون فرای، ترجمه ی حسن انوشه، تهران: مؤسسه ی انتشاراتی امیرکبیر، ص 383- 365.
کریستن سن، آرتور، (1367)،ایران در زمان ساسانیان، ترجمه رشید یاسمی، تهران: امیرکبیر. کریمی زنجانی اصل، محمد، (1385)، «پولس پارسی»، دایره المعارف بزرگ اسلامی، زیر نظر کاظم موسوی بجنودی، تهران: مرکز دایره¬المعارف بزرگ اسلامی، ج14، ص68- 66.
گارسویان، نینا، (1387)، «بیزانس و ساسانیان»،تاریخ ایران از سلوکیان تا فروپاشی دولت ساسانی، پژوهش دانشگاه کمبریج، جلدسوم، قسمت اول ، ترجمه حسن انوشه، امیرکبیر: تهران.
گیرشمن، رومان، (1349)، ایران از آغاز تا اسلام، ترجمه ی محمد معین، تهران: انتشارات علمی وفرهنگی.
مجتبائی، فتح الله (1366)،«آشنایی مسلمانان با منطق ارسطوئی»، مقالات و بررسیها، دفتر 44- 43، ص 25- 24.
محمدی ملایری، محمد، (1333)،فرهنگ ایرانی و تأثیر آن در تمدن اسلام و عرب، تهران: انتشارات توس.
ممتن، حسینعلی، (1354)، «نهضت علمی و ادبی در روزگار خسرو انوشیروان»، بررسیهای تاریخی، 10، ش1: 172- 133.
منشی، نصراله (1383)، کلیله و دمنه، تصحیح و توضیح مجتبی مینوی، تهران: انتشارات امیرکبیر.
مؤذن زاده، محمدهادی، (1377): «ابن ماسویه»، دایره المعارف بزرگ اسلامی، زیر نظر کاظم موسوی بجنودی، تهران: مرکز دایره المعارف بزرگ اسلامی، ج4، ص 566- 563.
میرخواند، محمد بن خاوند شاه بن محمود، (1385)،تاریخ روضة الصفا فی سیرة الانبیاء و الملوک و الخلفا، تصحیح و تحشیه: جمشید کیانفر، تهران: انتشارات اساطیر.
نجم آبادی، محمود،(1371)، تاریخ طب در ایران، تهران: دانشگاه تهران.
نفیسی، سعید، (1312)، «خسرو انوشروان و حکمت یونانی»، مهر، شماره 1، صص 36-41.
ویسهوفر، یوزف، (1377)،ایران باستان، ترجمه مرتضی ثاقب فر، تهران: ققنوس.
جندیشاپور به عنوان یکی از مراکز علمیِ عهد باستان، جدا از تدریس، پرورش دانشمند و تألیف کتاب، مرکزی برای جمعآوری و بایگانی منابع علمی (پزشکی، فلسفی، نجوم)، دنیای باستان بود. یکی از رشتههایی که در این دانشگاه در عهد خسرو انوشیروان تأسیس شد، حکمت و فلسفه بود. وی ضمن جمعآوری متون فلسفی از هند و روم، مدام جلسات بحث و مناظره با حکیمانِ ایرانی و هندی و یونانی داشتند. این عوامل باعث آشنایی پرورشیافتگانِ جندیشاپور با حکمت و به تدریج سرآمدی آنها در این علم شد. به طوریکه با ورود اسلام به ایران، پرورشیافتگان جندیشاپور مانند: خاندان بختیشوع، خاندان نوبخت و یوحنا بن ماسویه با تدریس، تألیف و ترجمهی متون فلسفی، نقش زیادی در انتقال حکمت دنیای باستان به عالم اسلامی داشتند. در این مقاله با استناد به منابع و روش توصیفی- تحلیلی تلاش شده است بهنقش حکیمان جندیشاپور در انتقال حکمتِ دنیای باستان به عالم اسلامی پرداخته شود.
واژگان کلیدی: حکیمان، جندیشاپور، دنیای باستان، عالم اسلامی.
مقدمه
اگر چه دانشگاه جندیشاپور در زمان شاپور اول تأسیس شد و پادشاهانی مانند شاپور دوم نیز برای توسعهی آن تلاش کردند، ولی اوج شکوفایی این مرکز در عهد خسرو انوشیروان بود. این پادشاه میخواست همچنانکه تیسفون در جهان سیاست، مهمترین مرکز شرق شده بود؛ دانشگاه جندی شاپور، در جهان دانش و فرهنگ به پایگاهی بالاتر از آن برسد. سرانجام تلاش¬هایخسرو انوشیروان در این راستا به بار نشست و زمینه برای تحولات بزرگ علمی و شکوفایی فرهنگ و تمدن ایران آماده گشت؛ ولی چون در تحولات علمی و فرهنگی پیوسته عنصر «زمان» یکی از عوامل اصلی است، از این رو جنبش فرهنگی ایران سالها بعد نتیجه داد و تمدن اسلامی آنرا در خود جذب و تکمیل نمود (محمدی ملایری، 1333: 243). در واقع نهضت ترجمه و جنبش فرهنگی ایرانیان از زمان خسروانوشیروان شروع شده و در عهد عباسی بذر یا نهالی که در این دوره کاشته شده بود، ثمر داد و به اوج باروری خود رسید. در این دوره برای تدریس فلسفه و حکمت در جندیشاپور و ترجمهی متون فلسفی و حکمت، از هند و روم تلاشهای زیادی انجام شد.با ورود اسلام به ایران نیز پرورشیافتگان جندیشاپور به دلیل آشنایی با حکمت و متون فلسفی، اقدام به تألیف و ترجمهی کتابهای فلسفی کردند. ضمن اینکه پرورشیافتگان جندیشاپور با تدریس فلسفه نیز عامل انتقال تجربیات فلسفی پیشینیان به عالم اسلامی شدند.
اقدامات خسرو انوشیروان برای توسعهی فلسفه و حکمت در جندیشاپور
خسرو انوشیروان که در منابع بهعنوان «شاهِ خردمند» (ثعالبی، 1368: 290)، «شاهِ دانشدوست » (فردوسی، 1385: 1261)، «دوستدار ادب و صاحب نظر دقیق فلسفهی یونان» (وینتر و دیگناس، 1386: 217؛ به نقل از آگاثیاس)، معرفی شده است، برای توسعهی فلسفه و حکمت در جندیشاپور تلاش زیادی انجام داد. علاقهی وی به فلسفه و دانش باعث شد که وی در صدد جمعآوری متنهای گوناگون علمی در زمینه فلسفه و حکمت از روم و هند برآید (ابن مسکویه رازی، 1369: 181؛ ثعالبی، 1368: 406). به همین منظور، او گروهی از دانشمندان ایرانی را، همراه با برزویه طبیب، به هندوستان فرستاد تا ضمن آموزش شیوههای درمانی هند، کتابهای علمی هندی را به ایران آورند (نصرالله منشی، 1383: 55- 42؛ ثعالبی، 1368: 406؛ محمدی ملایری، 1333: 190- 188). انوشیروان از برزویه می-خواهد که علاوه بر کتاب کلیله و دمنه، دیگر کتاب¬های هندی را نیز به ایران انتقال دهد: «میخواهم... که دیگر کتب هندوان بدان مضموم گردد» (نصراله منشی، 1383: 30). برزویه نیز از کتابهای متعدد هندی نسخه برداری کرد:«هندو... کتابها بدو داد. و برزویه روزگار دراز با هراس تمام در نبشتن آن مشغول گردانید... و از این کتاب و دیگر کتب هندوان نسخت گرفت» (همان: 34). بدین ترتیب برزویه در این سفر، کتابهای بسیاری با خود میآورد:«به وقت بازگشتن کتابها آوردم که یکی از این کتابها کلیله و دمنه است» (همان: 58). جدا از اینکه خود کتاب کلیله و دمنه پُر است از حکمت و تدبیر و فلسفه و دانایی؛برزویه طبیب در هند با فیلسوفان و علمای هندی نیز دیدار و مشورت داشته است: «و برزویه با نشاط تمام روی بدین مهم آورد، و چون بمقصد پیوست گرد درگاه پادشاه و مجلسهای علما و اشراف و محافل سوقه و اوساط می گشت و از حال نزدیکان رای و مشاهیر شهر و فلاسفه می پرسید، و بهر موضع اختلافی میساخت» (نصراله منشی، 1383: 16).بنابراین نسخه برداری از کتب فلسفی هند نیز دور از ذهن نمیباشد، چنانکه نجمآبادی در کتاب خود به این موضوع اشاره داشته است و میگوید: «برزویه به ترجمه کتابهای فلاسفه هند میپرداخت» (نجمآبادی، 1371: 340).
همچنین او گذشته از مطالعهی کتابهای علمی و فلسفی، خود در انجمنهای مناظره و مباحثهی علمی حضور مییافت و با دانشمندان و حکیمان گفت و گو میکرد (کریستین سن، 1367: 574- 484؛ ممتحن، 1354: 172- 133). خسرو در اثر همین انجمنهای مناظره و نشست و برخواست با فلاسفه و حکما، به قول فردوسی «بر آن فیلسوفان سرافراز گشت» (فردوسی، 1385: 1262).علاقهمندی وی به حکمت و فلسفه چنان بود که حتی یونانیان وی را شاگرد افلاطون میانگاشتند (ممتحن، 1354: 137). به گزارش آگاثیاس، همروزگار با خسرو انوشیروان، اورانیوس پزشک و فیلسوف سوریهای، فلسفه را به خسرو انوشیروان آموخت، و پادشاه، وی را دربارهی پرسشهایی چون «آفرینش، آغاز و پایان جهان، چیستی خداوند، مادهی نخستین و...» به مناظره با موبدان وامیداشت، و خود وی هم در این گفتو گوها حضور مییافت و علاقهی زیادی به آموختن استدلالهای آنها نشان میداد (ویسهوفر، 1377: 264).
پولس ایرانی (مرگ: 561م.)، فیلسوف و منطقدان نسطوری همروزگار با خسرو انوشیروان و از دیگر استادان فلسفهی او، احتمالاً متنهای فلسفی یونانی را برای خسرو انوشیروان به پهلوی ترجمه کرده است (تفضلی، 1376: 159؛ کریمی زنجانی اصل، 1385: 66؛ جلیلیان، 1392: 88). پولس کتابی به نام «مقدمهی منطق ارسطو» به زبان سُریانی برای خسرو انوشیروان نوشت (مجتبائی، 1366: 25- 24؛ کریمی زنجانی اصل، 1385: 67؛ سلیمان-حشمت، 1379: 807)، که امروزه یک نسخهی خطی آن در کتابخانهی موزهی انگلستان نگهداری میشود (اولیری، 1375: 109؛ سلیمان،حشمت، 1379: 807)، و محتوای آن بهترین گواه وجود نیرومند فلسفی و اندیشهی استدلالی در این دورهی ساسانیان است (کریمی زنجانی اصل، 1385: 67). در مقدمهی این کتاب، پولُس به خسرو انوشیروان میگوید: «فلسفه که معرفت حقیقی دربارهی همهی چیزهاست، در ذات شما وجود دارد» (ویسهوفر، 1377: 264).
بیشک حضور فیلسوفان و حکیمان نوافلاطونی، پس از بسته شدن آکادمی آتن و پناهنده شدن به دربار خسرو انوشیروان نیز در نوع نگاه و دیدگاه وی به فلسفه و افزودهتر شدن دانش او در زمینهی فلسفه و حکمت، مؤثر بوده است. بهطوری گفته میشود پریسکیانوس کتابی به نام «پاسخهای پریسکیانوسِ فیلسوف به پرسشهای خسرو پادشاه ایران» نوشت که اکنون نسخهی دستنویس آن در کتابخانهی Saint Germain در پاریس وجود دارد (تفضلی، 1376: 160؛ جلیلیان، 1392: 89). همچنین ابنالندیم در الفهرست، از کتابی با عنوان «دربارهی سؤالاتی که شاه روم به انوشیروان به دست بقراط رومی فرستاد» و کتابی به نام «فرستادن ملک روم فیلسوفانی را نزد شاه ایران و سؤالاتی از حکمت» یاد کرده است (ابنندیم، 1366: 384).
بر همین اساس است که سعید نفیسی معتقد است که «انوشروان به فلسفه و حکمت یونان احاطه داشته و ذوق سرشار او را در فهم حکمت از سؤالهای او از هفت حکیم یونانی به وضوح میتوان دریافت» (نفیسی، 1312: 39).علاوه بر این، گفته میشود که متنهای فلسفی یونانی زیادی را برای خسرو انوشیروان به پهلوی ترجمه کرده بودند که نتیجهی آن آشنایی او با فلسفهی ارسطو و افلاطون بوده است (وینتر و دیگناس، 1386: 218؛ تفضلی، 1376: 160)، در مجموع کتابهای علمی و فلسفی مکاتب هلنیستی و نوافلاطونی (آثار افلاطون، ارسطو، بطلیموس و...)، با پشتیبانی خسرو انوشیروان و دیگر پادشاهان دانشدوست ساسانی به پهلوی ترجمه شدند و بعدها به عربی ترجمه و به عالم اسلامی انتقال یافتند (نیناگارسویان، 1387: 696).شهرت انوشیروان در فلسفه و حکمت به گونهای بوده است که حتی فیلسوفان و دانشمندان مشهور ایرانی چون سهروردی و غزالی نیز او را حکیم دانستهاند (دباشی، 1369: 335)، میرخواند نیز با نقل اشعاری به حکیم بودن او اشاره کرده است (میرخواند، 1385: 933).
یکی دیگر از اقدامات خسرو انوشیروان برای توسعهی فلسفه و حکمت در جندی شاپور، الزامی کردن تدریس فلسفه و حکمت و نجوم در دانشگاه جندی شاپور بود (زرینکوب، 1376: 546). بنابر موارد فوق، میتوان گفت، انوشیروان با اقداماتی که در زمینهی فلسفه و حکمت در کشور صورت داد، باعث شد تا «افکار روشنفکران ایرانی بازتر شود» (گیرشمن، 1349: 407)، و جندیشاپور به یک مرکز بزرگ علمی و فلسفی تبدیل شود که حتی در قلمرو بیزانس هم نظیر نداشت (زرینکوب، 1376: 546)، و به دنبال آن نخبگانی که در جندیشاپور مشغول به تحقیق و تفحص بودند با فلسفه و حکمت آشنا و آگاه شوند و حاصل تجربیات پیشینیان را با تألیف و ترجمهی کتاب به نسلهای بعد از خود، در قرون نخستین اسلامی منتقل کنند.
نقش حکیمان جندیشاپور در انتقال حکمتِ دنیای باستان به عالم اسلامی
چنانکه ذکر شد، در سدهی ششم میلادی تلاشهای زیادی برای توسعهی فلسفه در جندیشاپور انجام شد. در این دوره در جندیشاپور فلسفه و حکمت تدریس میشد و کتابهایی در زمینهی فلسفه و حکمت تألیف و ترجمه شد. با ورود اسلام به ایران نیز حکیمان جندیشاپور عامل انتقال تجربیات نیاکان خود به عالم اسلامی شدند. شاهد این گفته آن است که در سال 171ه.ق. یحیی بن خالد برمکی، برای این که اعتماد خلیفه را به بُختیشوع به دست آورد، هیئتی از پزشکان بغداد، همچون ابوقریش، عبدالله طیفوری، داودبن سرافیون، و سرجیوس را به دربار خواند، تا پیشروی خلیفه، دانش و آگاهیهای بُختیَشوع را بیآزمایند. ابوقریش عیسی در همان آغاز به خلیفه یادآور شد که بُختیَشوع و پدران وی همه از مردان منطق و مناظره و آگاه به فلسفهاند، و نمیتوان به سادگی با آنها به مناظره و مباحثهی علمی پرداخت (ابن ابی اصیبعه، 1349: 324). این سخن آشکارا پیشینهی دانش منطق و فلسفه و حکمت را در جندیشاپور و آشنایی پزشکان جندیشاپوری را با فلسفه و منطق، که لابد پیشینهی آن به روزگار ساسانیان میرسیده است، نشان میدهد (جلیلیان، 1392: 91). چراکه بنا بر گفتهی ابن ابی اصیبعه بختیشوع و پدران وی آگاه به فلسفه و منطق بودهاند، که طبق سیستم طبقاتی جامعهی عصر ساسانی، فرزندان تجارب پدران را به ارث میبردند و به نسلهای بعدی منتقل میکردند. چنانکه جبرائیل بن بختیشوع نیز همانند پدران خود به فلسفه و منطق آشنا و حتی میتوان گفت صاحب نظر بوده است، زیرا کتابهایی با عناوین: «رساله الی مأمون یأمره بما اجتمعت علیه فلاسفه الروم و الفرس» و «کتاب مدخل الی صناعه المنطق» (ابن ابی اصیبعه، 1349: 350؛ ابنجلجل، 1349: 135؛ آذرنوش، 1374: 604)، داشته است؛ که حاکی از تسلط وی به فلسفه بوده است. علاوه بر اینها، جبرائیل بن عبیدالله بن بُختیشوع بن جبرائیل نیزکتابی به نام «مطابقت میان اقوال انبیا و فلاسفه» (قفطی، 1371: 208)، نوشت که خود، علاقه و صاحب نظر بودن او در فلسفه را نشان می دهد.
یکی دیگر از حکیمانِ جندی شاپور،که در دانش دوستی منصور عباسی نیز نقش داشت، ابوایوب موریانی می باشد. وی در اواخر عهد امویان تا عهد منصور عباسی می زیسته، در طب، فلسفه، حکمت و حساب، صاحبنظر بوده است )جهشیاری، 1357: 65). این موضوع، به وضوح بیانگر آن است که وی با دانشگاه جندی شاپور و کتابخانه ی آن در ارتباط بوده است، وگرنه بدون وجود کتاب و کتابخانه و دانشگاه، نمی توان حتی از حساب و طب و فلسفه و نجوم نام برد، چه رسد به اینکه مدعی صاحب نظر بودن در این علوم باشی. ابوایوب موریانی وزیر و مشاور منصور عباسی بود. جایگاه و نفوذ ابوایوب بر منصور به گونه ای بود که مردم می-گفتند او منصور را سحر و جادو کرده است، زیرا منصور او را تام الاختیار در تمام امور دیوانی کرده بود (همان: 68- 66).در طول تاریخ وزیران همواره نماد خردمندی بوده اند، به ویژه در گذشته های دور همیشه شاه و وزیر خردمند و حکیمش، ترکیبی می شدند از ایده ی شاه/فیلسوف افلاطون (افلاطون، 1353، کتاب پنجم: 273). اصولاً وزیر می بایست جامع علوم و در یک کلام حکیم می بود وگرنه به مقام وزارت نمی توانست نائل شود. ابوایوب موریانی نیز از این واقعیت تاریخی مستثنی نبود. او به گفته¬ی خود، جز فقه در همه ی دانشهای دیگر نظر کرده و چیزی اندوخته بود و بهویژه در ادب و فلسفه و حکمت و کیمیا و طب و نجوم و حساب و سحر دست داشت )جهشیاری، 1357: 65). با توجه به نفوذی که ابوایوب در منصور عباسی داشت و مدام طرف شور او قرار می گرفت، تأثیر ابوایوب موریانی در دانش دوستی منصور عباسی دور از ذهن نمی باشد.
بنابراین پرورش یافتگان جندی شاپور از آغاز پیدایش فلسفه ی اسلامی، در ساخت آن نقش بسیار مهمی داشتند و ایران زادگاه و پهنه ی بزرگ این جنبه از فرهنگ اسلامی در همه ی تاریخ شد. جدا از آشنایی و صاحب نظر بودن ابوایوب موریانی و خاندان بختیشوع در فلسفه و حکمت و انتقال تجربیات پیشینیان خود به عالم اسلامی، خاندان نوبخت نیز نقش زیادی در توسعه و رشد فلسفه و حکمت اسلامی داشتند.
بنابر گفته ی قفطی خاندان نوبخت «همه از دانشمندان بودند و در علوم قدیمه مشارکتی تمام داشته و صاحب اندیشه ای صالح و آنان را در علوم اوایل دستی توانا بود» (قفطی، 1371: 227). منظور از علوم اوایل، دانستن ریاضی، هندسه، هیأت، نجوم، طب، فلسفه، حکمت، منطق، علم اخلاق، مکانیک، ادبیات و موسیقی بود (همان: 31). آنان که بنا بر گفته ی ابن ندیم، بیشتر از مترجمین متن های پهلوی به عربی بودند (ابن ندیم، 1366: 446)، بسیاری از متن های فلسفی دوره ی ساسانیان چه آنها که به زبان پهلوی نوشته شده بودند، و یا از یونانی و سُریانی به پهلوی ترجمه شده بودند را به عربی ترجمه کردند و این متن های فلسفی را باید بخش مهمی در شکل گیری فلسفه ی اسلامی شناخت (ابن ندیم، 1366: 274؛ کاهن ، 1363: 366- 365؛ جلیلیان، 1392: 91). برخی از افراد خاندان نوبخت، مانند حسن بن موسی نوبختی، که خود «متکلم و فیلسوف» بود، مترجمان را تشویق به ترجمه ی کتاب های فلسفه می کرد. «در منزلش گروهی از مترجمان برای ترجمه کتابهای فلسفه جمع می شدند، مانند ابوعثمان، و اسحاق، و ثابت، و دیگران... حسن بجمع آوری کتاب علاقمند بود، و چیزهای بسیاری را نسخه برداری کرده، و در کلام و فلسفه و غیره تألیفات و تصنیفاتی داشت» (ابن ندیم، 1366: 331- 332). با توجه به شواهد فوق می توان ادعا کرد که خاندان نوبخت از طریق جلساتی که با مترجمان و تشویق آنان به ترجمه ی کتاب های فلسفی و ترجمه و تألیف کتاب های فلسفی، به فلسفه ی اسلامی نیز خدمت شایانی کرده اند. این موضوع را شواهد و منابع دیگری نیز تأیید می کند و آن این است که در کتاب «الیاقوت فی علم کلام»، آمده است که بنی نوبخت با اطلاع و شناختی که از کتاب های فلسفی داشتند، آنها را به عربی ترجمه کردند (ابن نوبخت، 1413ه.ق: 11). همچنین، در کتاب تهذیب المقال آمده است: «آل نوبخت مع اشتهارهم بالفلسفة والکلام والنجوم خاصة والفلکیات والهندسة والحساب ونقل الکتب، ومع مکانتهم وجلاله» (أبطحی، 1417ه.ق: 2/196).
بنابراین می توان گفت چند تن از افراد خاندان نوبخت در فلسفه و حکمت دستی توانا داشته اند که یکی از آنها حسن بن موسی نوبختی بوده است که ضمن تلاشهای وی برای ترجمه ی کتاب های فلسفی، کتاب های زیادی نیز در فلسفه و حکمت تألیف کرده است. کتاب هایی مانند: کتاب الرد علی اصحاب التناسخ، کتاب التوحید و حدث العلل، کتاب اختصارالکون و الفساد لارسطالیس (ابن ندیم، 1366: 332)، همگی گواه بر تسلط و پیشرو بودن حسن بن موسی نوبختی در فلسفه و حکمت می باشد. عنوان کتاب های او بیانگر آن است که وی با کتابهای حکمتی قدیم آشنا و کتابهای ارسطو را مطالعه کرده است که به خلاصه ی آنها پرداخته است. تسلط او به فلسفه به حدی بوده است که در رّد بعضی از آراء فلاسفه و اهل منطق نیز کتاب تألیف کرده است (اقبال، 1311: 128).
یکی دیگر از فیلسوفان جندی شاپور که در فلسفه و حکمت به عالم اسلامی خدمت کرد و عامل انتقال تجربیات فلسفی و حِکمی پیشینیان به عالم اسلامی بود، یوحنا بن ماسویه می باشد. وی که بیشتر در پزشکی مشهور می باشد، در فلسفه نیز سرآمد فیلسوفان زمانه ی خود بوده است، چرا که یوحنا استاد فلسفه و حکمت بوده است و در مجلس درس خود، فلسفه و حکمت و طبیعیات تدریس می کرده است (مؤذن جامی، 1377: 564)، و شاگردان او در رشته منطق و فلسفه و فهم آثار جالینوس در میان تمام دانشجویان ممتاز و مشهور بودند (ابن ابی اصیبعه، 1349: 437؛ ابن العبری، 1364: 194؛ الگود، 1371: 112).علاوه بر این، یوحنا مترجم توانایی بود که بسیاری از کتاب های فلسفی را در نهایت امانت ترجمه کرده است (قفطی، 1371: 513؛ ابن العبری، 1364: 190؛ ابن¬جلجل، 1349: 137). همچنین او کتابهای با عنوان: «کتاب السرالکامل»، «کتاب الجوهر» و «کتاب البرهان فی المنطق» (قفطی، 1371، 514- 513؛ مؤذن زاده، 1377: 566- 564؛ جلیلیان، 1392: 156- 155)، تألیف کرده است.
بنابر شواهد فوق می توان گفت اینکه گفته می شود ایرانیان از آغاز پیدایش فلسفه ی اسلامی، در ساخت آن، پیدایش زبان فلسفی آن و در بالندگی آن نقش مهمی داشتند (کاهن، 1363: 366- 365)، بر اساس مستندات فوق بوده است و پرورش یافتگان جندی شاپور سهم بسیار زیادی در آن داشته اند. آنان تجربیات پیشینیان خود را در زمینه ی فلسفه به عالم اسلامی انتقال دادند، چرا که چنانکه ذکر شد، ایرانیان از دیرباز با فلسفه ی یونانیان آشنا بودند و در زمان خسرو انوشیروان که علاقه ی شدیدی به فلسفه ی یونانی داشت، بسیاری از متن های فلسفی یونانی را برای او به پهلوی ترجمه کرده بودند، و او با فلسفه ی ارسطو و افلاطون آشنایی شگفت انگیزی داشته است (وینتر و دیگناس، 1386: 218- 217؛ تفضلی، 1376: 160- 159). در واقع بسیاری از کتب فلسفی یونانیان که در عصر ساسانی به پهلوی ترجمه شده بود، در دوران اسلامی به وسیله ی خاندان بختیشوع و خاندان نوبخت و یوحنا بن ماسویه و دیگر دبیران ایرانی به عربی برگردان شد و در اختیار مسلمین قرار گرفت. بنابراین، حکیمانِ جندی شاپور با قبول آئین اسلام، از راه ترجمه و تألیف کتاب و تشویق فضلا و دانشمندان به فلسفه ی اسلامی خدمت قابل توجهی کردند. در همین راستا ابوریحان بیرونی می گوید: «علمای ایرانی در قرون اولای اسلام هر چه داشتند از گذشتگان خویش بدانها رسیده بود و معارف قدیم خویش را در لباس تمدن اسلامی بروز دادند. پس میراث علمی ایرانیان نصیب جامعه اسلامی و بدینوسیله نصیب جامعه ی بشری گردید» (بیرونی، 1393: فز). در واقع نخبگان خوزستان، حاصل زحمات و تجربیات پیشینیان و تمدن های کهن را با تجربیات خود از فلسفه و حکمت، تلفیق کرده و آن را به عالم اسلامی منتقل کردند.
نتیجه گیری
دانشگاه جندی شاپور در دنیای باستان مرکزی مهم برای گردهمآیی حکیمان و دانشمندان و بایگانی منابع علمی آن روزگار بود. اوج درخشش این مرکز در زمان خسرو انوشیروان بود که تلاش زیادی برای توسعه ی آن انجام داد. در حقیقت جنبش علمی - فرهنگی ایرانیان در این دوره رخ داد. خسرو انوشیروان که نمادِ یک «شاه/فیلسوف» بود، احترام زیادی برای حکما و دانشمندان قائل بود و مدام با آنها جلسه¬ی بحث و مناظره داشتند. وی ضمن اینکه تدریس حکمت و فلسفه را در جندی شاپور الزامی کرده بود؛ به جمع آوری کتابهایی فلسفی و بایگانی آنها در جندی شاپور نیز توجه خاصی داشت. چنانکه بدین منظور برزویه طبیب را برای آوردن کتاب کلیله و دمنه که سرشار از تدبیر و حکمت و کیاست است و دیگر منابع هندی، به هندوستان فرستاد. نتیجه ی این تلاش ها آشنایی پرورش یافتگان جندی شاپور با حکمت و فلسفه و به تدریج سرآمدی آنها در این شاخه از علم شد. به طوری که با ورود اسلام به ایران، حکیمان جندی شاپور که هرکدام در چند رشته (پزشکی، فلسفه، حکمت، ریاضی، نجوم)، استاد و صاحب نظر بودند، در خدمت مسلمین قرار گرفتند و با ترجمه متون بایگانی شده در جندی شاپور و تألیف کتاب های فلسفی و پرورش شاگردانِ حکیم نقش زیادی در انتقال حکمت و فلسفه ی دنیای باستان به عالم اسلامی داشتند. افرادی از خاندان بختیشوع، خاندان نوبخت و یوحنا بن ماسویه در این زمینه فعال بودند و برخی از آنها مانند: حسن بن موسی نوبختی که خود فیلسوف بود، با هزینه ی شخصی و در منزل خود، عامل ترجمه ی بسیاری از کتاب های فلسفی بود و یوحنا بن ماسویه نیز ضمن ترجمه ی متون فلسفی، شاگردانِ حکیم زیادی را پرورش دادند.
منابع
ابن العبری، غریغوریوس ابوالفرج اهرن، (1377)،تاریخ مختصرالدّول، ترجمه ی محمدعلی تاج پور و حشمت الله ریاضی، تهران: انتشارات اطلاعات.
ابن ابی اُصیبعه، (1349)، عیون الانباء فی طبقات الاطباء، ج1، به کوشش سیدجعفر غضبانو محمود نجم آبادی، تهران: انتشارات دانشگاه تهران.
ابن جلجل، سلیمان بن حسان الاندلسی، (1349)،طبقات الاطباء و الحکما، ترجمه و تعلیقات از سید محمدکاظم امام، تهران: انتشارات دانشگاه تهران.
ابن مسکویه رازی، احمدبن محمد، (1369)،تجارب الامم، ترجمه علینقی منزوی، تهران: توس.
ابن ندیم، محمدبن اسحاق ، (1366)،الفهرست، ترجمه محمدرضا تجدد، تهران: انتشارات امیرکبیر.
أبطحی، سید محمدعلی، (1417ه.ق)،تهذیب المقال، قم: مؤلف.
ابن نوبخت، ابواسحاق ابراهیم، (1413ه.ق)،الیاقوت فی علم الکلام، تحقیق علی اکبر ضیائی، قم: آیت الله مرعشی نجفی.
افلاطون، (1353)،جمهوری، ترجمه محمدحسن لطفی، تهران: ابن¬سینا.
اقبال، عباس، (1345)،خاندان نوبختی، تهران: زبان و فرهنگ ایران.
انگلبرت وینتر \ بئاته دیگناس، (1386)،روم و ایران / دو قدرت جهانی در کشاکش و همزیستی، ترجمه کیکاووس جهانداری، تهران: نشر الوان.
الگود، سیریل، (1371)،تاریخ پزشکی ایران و سرزمین¬های خلافت شرقی، ترجمه دکتر باهر فرقانی، تهران: امیرکبیر.
بیرونی، ابوریحان، (1393)،التفهیم لِأَوائل صناعه التنجیم، با تجدید نظر و تعلیقات و مقدمه جلال الدین همایی، تهران: انتشارات انجمن ملی ایران.
تفضلی، احمد، (1376): تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام، به کوشش ژاله آموزگار، تهران: انتشارات سخن.
ثعالبی، ابومنصور عبدالملک بن محمد، (1368)،تاریخ ثعالبی (غرر الخبار ملوک الفرس و سیرهم)، ترجمه محمد فضائلی، تهران: نقره.
جلیلیان، شهرام، (1392)،تاریخ جندی شاپور، اهواز: دانشگاه علوم پزشکی جُندی¬شاپور اهواز.
جهشیاری، ابوعبدالله محمدبن عبدوس، (1354)، کتابُ الوزراء و الکُتاب، ترجمه¬ی ابوالفضل طباطبائی، تهران: انتشارات دنیای کتاب.
دباشی، حمید، (1369): «فرهنگ سیاسی «شاهنامه»: اندیشه سیاسی فیلسوف/پادشاه در سلطنت خسرو انوشروان»، ایران شناسی، سال دوم، ش 9، صص 331-341.
زرین کوب، عبدالحسین، (1376)، «افول یک عصر درخشان»، ایران شناسی، شماره 3، سال نهم، صص 542-556.
سلیمانی حشمت، رضا، (1379)، «پولس فارسی»، دانشنامه ی جهان اسلام، زیر نظر غلامعلی حداد عادل، تهران: مرکز دایره المعارف بزرگ اسلامی، ج5، ص809- 807.
فردوسی، ابوالقاسم، (1385)، شاهنامه فردوسی، بر اساس نسخه ژول مُل، به کوشش عبدالله اکبریان راد، تهران: الهام.
قفطی، ابوالحسن علی بن یوسف بن ابراهیم (1371)، تاریخ الحکما، به کوشش بهین دارائی، تهران: انتشارات دانشگاه تهران.
کاهن، کلود، (1363)،«فلسفه و جهان شناسی»، تاریخ ایران از اسلام تا سلاجقه، جلد چهارم، پژوهش دانشگاه کیمبریج، گردآورنده ریچارد نلسون فرای، ترجمه ی حسن انوشه، تهران: مؤسسه ی انتشاراتی امیرکبیر، ص 383- 365.
کریستن سن، آرتور، (1367)،ایران در زمان ساسانیان، ترجمه رشید یاسمی، تهران: امیرکبیر. کریمی زنجانی اصل، محمد، (1385)، «پولس پارسی»، دایره المعارف بزرگ اسلامی، زیر نظر کاظم موسوی بجنودی، تهران: مرکز دایره¬المعارف بزرگ اسلامی، ج14، ص68- 66.
گارسویان، نینا، (1387)، «بیزانس و ساسانیان»،تاریخ ایران از سلوکیان تا فروپاشی دولت ساسانی، پژوهش دانشگاه کمبریج، جلدسوم، قسمت اول ، ترجمه حسن انوشه، امیرکبیر: تهران.
گیرشمن، رومان، (1349)، ایران از آغاز تا اسلام، ترجمه ی محمد معین، تهران: انتشارات علمی وفرهنگی.
مجتبائی، فتح الله (1366)،«آشنایی مسلمانان با منطق ارسطوئی»، مقالات و بررسیها، دفتر 44- 43، ص 25- 24.
محمدی ملایری، محمد، (1333)،فرهنگ ایرانی و تأثیر آن در تمدن اسلام و عرب، تهران: انتشارات توس.
ممتن، حسینعلی، (1354)، «نهضت علمی و ادبی در روزگار خسرو انوشیروان»، بررسیهای تاریخی، 10، ش1: 172- 133.
منشی، نصراله (1383)، کلیله و دمنه، تصحیح و توضیح مجتبی مینوی، تهران: انتشارات امیرکبیر.
مؤذن زاده، محمدهادی، (1377): «ابن ماسویه»، دایره المعارف بزرگ اسلامی، زیر نظر کاظم موسوی بجنودی، تهران: مرکز دایره المعارف بزرگ اسلامی، ج4، ص 566- 563.
میرخواند، محمد بن خاوند شاه بن محمود، (1385)،تاریخ روضة الصفا فی سیرة الانبیاء و الملوک و الخلفا، تصحیح و تحشیه: جمشید کیانفر، تهران: انتشارات اساطیر.
نجم آبادی، محمود،(1371)، تاریخ طب در ایران، تهران: دانشگاه تهران.
نفیسی، سعید، (1312)، «خسرو انوشروان و حکمت یونانی»، مهر، شماره 1، صص 36-41.
ویسهوفر، یوزف، (1377)،ایران باستان، ترجمه مرتضی ثاقب فر، تهران: ققنوس.
+
یکشنبه ۲۴ مرداد ۱۳۹۵ ساعت ۲۱:۲۰
نظرات
نسرین معروف خانی،
با سلام و تشکر از مقاله بسیار خوبتان، در مورد این تحلیل نقل شده از ابوریحان بیرونی،«علمای ایرانی در قرون اولای اسلام هر چه داشتند از گذشتگان خویش بدانها رسیده بود و معارف قدیم خویش را در لباس تمدن اسلامی بروز دادند. پس میراث علمی ایرانیان نصیب جامعه اسلامی و بدینوسیله نصیب جامعه ی بشری گردید».آیا منبع دیگری هم غیر از منبع ذکر شده (بیرونی، 1393: فز).وجود دارد، یا نقل به مفهوم است؟ زیر این نثر، نثر زمان بیرونی نیست و کمی مناقشه دارد.
ممنون می شوم که از پاسخ شما فرهیخته محترم آگاه شوم.
با تشکر و امتنان - نسرین معروف خانی
یکشنبه ۷ شهریور ۱۳۹۵ ساعت ۲۰:۴۶
نجم الدین گیلانی،
درود بر شما خانم محترم، بنده این مطلب را از کتاب التفهیم با تجدید نظر استاد همایی برداشتم و به اصل آن دسترسی نداشتم، قطعاً استاد همایی نیز به متن اصلی وفادار بوده است. سپاس بیکران از توجه حضرت عالی....
سهشنبه ۹ شهریور ۱۳۹۵ ساعت ۰۲:۵۵
نظر شما